نقد نمایش «شاباش خوان» به کارگردانی غلامرضا عربی
نقدی شاعرانه بر یک باور سنتی

سید علی تدین صدوقی : چرمشیر نقدی عارفانه و شاعرانه بر باوری سنتی ارائه میدهد؛در عین حالی که پندهایی را نیز از زبان موجودات خیالی ومتافیزیکی که در نظر دختر جان گرفتهاند مانند دریا وآسمان وستاره و.... باز میگوید که البته چندان ناکارآمد هم نیست و به کار زندگی و راه سعادت میآید.
غلامرضا عربی و گروهش سال گذشته آشنا شدم؛ هنگامی که نمایش " فصل بهار نارنج " را درپلاتو اجرای تئاتر شهربه روی صحنه برده بودند. آن موقع هم نقدی نوشتم و از تلاش ارزنده غلامرضاعربی و گروهش برای به روی صحنه بردن آن نمایش گفتم .
مسئله مهم در خصوص گروه بازیگران این نمایشها نه روشندل بودن آنها -که البته امری بسیار مهم است- بلکه تلاش بیوقفه و شور و اشتیاق این عزیزان به تئاتر با توجه به شرایطشان است. این را میتوان معجزه تئاتر نامید؛ معجزهای که گروه بازیگران روشندل را چنان گرم تمرین و بازی و نمایش و اجرا و کار و تلاش در صحنه میکند که دیگر روشندل بودن آنان فراموش میشود. بازیگران روشندل نمایش هیچ چیزی از دیگر بازیگران تئاتر که در شرایط آنان نیستند کم ندارند؛ بازیگرانیکه میتوان گفت در کمال آرامش و بدون استرس و اضطراب کاری دراماتیک را به روی صحنه میبرند و این حکایت از حرفهای بودن آنها دارد. بازیگرانی که به ما درس استقامت و امید به زندگی را میدهند ؛ ما از این عزیزان روشندل کار و تلاش وامید را میآموزیم؛ عزیزان هنرمندی که لحظات و اوقاتی خوش، زیبا و فراموش ناشدنی را برایمان میسازند .
نمایش "شاباش خوان " کار دوم گروه تئاتر باران است که از روشندلان هنرمند این سرزمین هستند؛ نمایشی ایرانی در قالبی شاعرانه و عرفانی وسورئال . " دره " دختری که به دنبال خوشبختی است یا شاید بتوان گفت دختری که در حجله عروسی اش منتظر داماد است،آرزوی زندگی خوش آینده را در سر میپروراند. او در انتظاری خوش و شاید پر اضطراب که با حجبی خاص همراه است به خیال فرو می رود و در این میان با خاله و پیرزن و آسمان وکبوتر و دریا و... روبهرو میشود یعنی در عالمی بین فیزیک و متافیزک ، عالمی فرای عالم واقع و سورئال .این دختر ازهرکدام ، نصیحتی وپندی را میگیرد تا بتواند به سعادت برسد و زندگی سعادتمندی را آغاز کند.
اما محمد چرمشیر در این میان و در زیرمتن نمایش در واقع مسئله حضور سنتی زنان در خانوادههای ایرانی را مطرح کرده و بررسی میکند . زنانی که باید مطیع باشند و سربه راه و فرمانبر اوامر شوهر، تا جایی که در هر دم و در هر شرایط خوشایند شوهر را به خواست خود ترجیح دهند .چرمشیر اینگونه خوشبختی و سعادت را شاید با چند پاره کردن دل دختر که نامش "دره " است به ما نشان میدهد؛ " درهای " که چونان " در" است ونباید کدر شود؛ اینکه او تا آخر عمر اگر بخواهد این چنین یک سویه به دنبال سعادت باشد دلش و هستیاش چندین پاره خواهد شد. اینکه خویش را به تمامی فراموش کنی وشوهر را چون خدای خود در زمین بدانی ظلمی مضاعف است بر زنان و دختران این سرزمین .
چرمشیر نقدی عارفانه و شاعرانه بر این باور سنتی ارائه میدهد؛در عین حالی که پندهایی را نیز از زبان موجودات خیالی ومتافیزیکی که در نظر دختر جان گرفتهاند مانند دریا وآسمان وستاره و.... باز میگوید که البته چندان ناکارآمد هم نیست و به کار زندگی و راه سعادت میآید. چرمشیر شاید به دنبال نوعی استقلال وآزادی فردی واحترام به حقوق یکدیگر در زندگی مشترک در کنار ارزشها و باورهای سنتی است .
در اینجا باید از انتخاب درست کارگردان غلامرضا عربی هم یاد کرد؛ چرا که با توجه به شرایط خاص بازیگرانش به طبع نمیتواند هر متنی را انتخاب کند. این متن به واسطه آنکه درعالم خیال میگذرد و سیری آفاق و انفسی را برمیتابد درواقع نیاز به دید سر ندارد. باید درآن وادی با چشم جان نگریست؛ چیزی که بازیگران روشندل در آن کارآمد هستند و با جان و دل و حسش کردهاند؛ و ایکاش ما نیز میتوانستیم چون این عزیزان با چشم جان جهان را ببینیم وحس کنیم .
همانطور که در نمایش " فصل بهارنارنج " نیز اشاره کرده بودم، بازیگران دراین نمایش نیز به خوبی از پس میزانسن و حرکات برآمدند و شرایط ویژهشان تاثیرچندانی بر بازیهای خوبشان نداشت . با این تفاوت که در این نمایش حالا بازیگران دارای تجربه دوچندان شدهاند. بیانشان رسا و تئاتری بود و حسشان نیز دراماتیک و قابل باور .تصویرسازیهای بازیگران با حرکات گاه سختی که انجام میدادند تاثیرگذار مینمود؛ به گونهای که تو را بیش از یک ساعت نگه میدارند و با خود همراه میکنند . بدون اغراق باید گفت که شاهد بازیهایی درست و تئاتری ، با بیانی رسا و دراماتیک بودم .
زیرمتن نمایش و آن سیر آفاق و انفسی بهخوبی از آب درآمده بود و باورپذیر نشان میداد. بازی ها روان بود و قابل باور در عین حالی که فضای سورئال نمایش هم که با تلفیقی رئالیستی همراه بود به خوبی دراماتیزه شده و با مخاطبان ارتباط بر قرار میکرد.
ماسکها و لباسها همخوان با شخصیتپردازیها طراحی شده بود و موسیقی هماهنگ با بازیها و فضای نمایش شکل گرفته بود. بازیگران بهخوبی با موسیقی همراهی میکردند؛ چه در حرکات و چه در آوازها و تصنیفها . در واقع موسیقی نقش نوعی نشانهگذاری حرکتی را نیز برای بازیگران ایفا میکرد.
شاید اگر ریتمهای درونی و بیرونی کمی تندتر طراحی میشد نمایش به زمان مناسبتری هم دست پیدا میکرد . این ریتم را میتوان در بیان دیالوگها کمی بهبود بخشید .
نمایش " شاباش خوانی " شایسته است که پس از اجرا در خانه نمایش اداره تئاتر در تئاتر شهر نیز به روی صحنه برود تا مخاطبان بیشتری این نمایش را ببینند و از آن استفاده کنند . به خصوص که به نوعی حرف امروز را نیز میزند؛ اینکه باید برای رسیدن به سعادت صبر داشته باشیم و در این دنیای وانفسا و در این روزگار درهم و برهم یکدل شویم و آرزوهای محال را به کناری بگذاریم و خویشتنداری پیشه کنیم تا با فداکاری و از خود گذشتگی بتوانیم به سعادت واقعی دست یابیم . سعادتی که حضرت حق جل واعلاء در عالم هستی برایمان تدارک دیده و شرط رسیدن به آن صبر و ایثار و محبت و دوست داشتن وعشق و ایمان و نرنجاندن و نرنجیدن است.
امید که نمایش " شاباش " بتواند در جشنواره فجر امسال شرکت داده شود ودر بخش مسابقه با دیگر نمایشها به رقابت بپردازد که هیچ فرقی بین این بازیگران روشندل به لحاظ تکنیکی وحرفهای با دیگر بازیگران نمیتوان دید؛ چه که کار این عزیزان بسی دشوارتر و سختتر از بازیگرانی است که در شرایط این بازیگران روشندل هنرمند نیستند و اصولا نمیتوانند شرایط این عزیزان را درک کنند. این نقشآفرینانبه همین دلیل شایستگی حضور در بخش مسابقه جشنواره فجر را دارند. مسئولین ذیربط باید از این گروه حمایتهای مادی ومعنوی کافی و وافی را به عمل آورند تا بیشتر و بهتر دیده شوند و توسط کمپانیهای تئاتر دنیا که نمایندگانشان در جشنواره حضور دارند به فستیوالهای بینالمللی دعوت شوند که اگر چنین شود حتم بدانیدکه قطعا برای تئاتر کشور افتخار آفرین خواهند بود .
به کارگردان غلامرضا عربی ، بازیگران و تمامی گروه برای نمایشی فاخر و شاعرانه که برگرفته از ادبیات فولکلور است،خسته نباشید گفته و دیدن این نمایش درخور را به همگان توصیه مینمایم .